موزه هنرهای معاصر تهران بهعنوان یکی از بزرگترین گنجینههای هنر مدرن و معاصر دنیا، در اذهان هنردوستان سراسر جهان شناخته میشود. گنجینهای که همزمان با تغییر رویکردهای جهانی به صنعت توریسم، موج تأسیس موزههای جهانی و خرید آثار هنری، به شکل دقیق گردآوری شد تا بهمرور جریانات هنر مدرن و گفتمانهای آوانگارد هنری که در دهه ۷۰ میلادی شکل گرفتند بپردازد. آثاری که قرار بود جایگاه فرهنگی و هنردوستی ایرانیان را در کانون توجه جهانیان قرار دهد و زمینه رشد گفتمانهای هنری در کشور را فراهم کند. از سوی دیگر این آثار پس از رشد تصاعدی قیمت نفت، بهعنوان یک سرمایهگذاری، از پول ملت ایران خریداری شدند و با ارزشافزودهای که در ۴۵ سال گذشته داشتهاند، از سوی برخی از کارشناسان بهعنوان مهمترین سرمایهگذاری ایران، پس از ملی شدن صنعت نفت، از آن یاد میشود. آثاری که بر اساس اعلام دانا استاین، مشاور هنری موزه که مسئول خرید بخش اصلی آثار جمعآوریشده برای موزه هنرهای معاصر بود، کل مبلغ هزینه شده برای این گنجینه مبلغی در حدود ۴۰ میلیون دلار اعلام شده؛ اما بر اساس تخمین UBS (یونیون بانک سوئیس) در سال ۲۰۱۴، گنجینه این موزه حدود ۱۰ میلیارد دلار ارزش دارد.
برشماری برخی از زوایای ارزش مادی و معنوی موزه هنرهای معاصر تهران بهخوبی نشان میدهد که اهمال صورت گرفته در مورد آثار موزه چه فاجعه عمیقی است؛ اما آیا پیدا شدن دو حشره و تخمهای آنها پای عکسی از «برند و هیلا بِکر» را باید مرتبط به کمکاری امروز مسئولان موزه دانست؟ اگرچه میشود از زاویه تنگنظر نگاه سیاسی چنین برداشتی کرد و این کوتاهی را به دولت دیروز و امروز نسبت داد، اما اگر با زاویه دید جامعنگر فرهنگی به این موضوع بنگریم، بهراحتی درمییابیم که این فاجعه عمق بسیار دارد.
موزه هنرهای معاصر و گنجینه مهم آن، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هیچگاه بهدرستی درک نشد و هیچ مقام و مسئولی نتوانست برنامه کلانی برای آن در نظر بگیرد. اینکه آثار گنجینه موزه، حتی به تعداد انگشتان دست هم تاکنون به نمایش درنیامده و آثار بسیاری در موزه وجود دارد که هنوز از گنجینه خارج نشدهاند، خود گواهی بر این مدعاست. همانطور که نمایشگاه «مینیمالیسم و کانسپچوال آرت» که این روزها در موزه هنرهای معاصر برپاست، برای اولین بار برخی از آثار را از گنجینه بیرون آورده و به نمایش گذاشته است. در حقیقت همینکه چنین آثار مهم جهانی را برای ۴۵ سال در یک مخزن حبس کردیم، تخریب فرهنگی صورت گرفته که اتفاقاً بارها طی سالیان گذشته در نشریات جهانی به آن اشاره شده است.
البته این اقدام نهتنها بخشی از تاریخ هنر جهان را از انظار عمومی پنهان کرد، بلکه صدمه بسیاری را نیز به فرهنگ و هنر داخل کشور زد. اینکه در کشوری که یکی از پنج گنجینه هنر مدرن و معاصر دنیا را در دل خود دارد، همچنان دروس دانشگاهی آن تحت سیطره هنر مدرن پیش از جنگهای جهانی است و هنوز مردم آن جامعه از آثار مفهومی و جریانات معاصر هنر بیاطلاع هستند، اقدامی انتحاری علیه فرهنگ و هنر آن کشور هم محسوب میشود.
در حقیقت اگر این آثار بهطور مرتب از گنجینه خارج و به نمایش عمومی در میآمدند و گالریهای موزه از این آثار میزبانی میکردند، شاید شاهد چنین فاجعهای نبودیم. در کنار این موضوع در نظر بگیریم، اگر مسئولان هوش اقتصادی داشتند چگونه میتوانستند از نمایش چنین آثاری برای جذب گردشگر بهره ببرند. کافی است در نظر داشته باشیم که اولین مرکز مهم هنرهای مدرن و معاصر جهان، موزه ژرژ پمپیدو، سالانه ۵ میلیون گردشگر را میزبانی میکند و موزه هنرهای معاصر تهران بهعنوان پنجمین گنجینه مهم هنر مدرن و معاصر، بازدیدکنندگانش در سال، زیر ۱۰۰ هزار نفر، است. در کنار این موضوع باید اشاره کرد حتی هنوز این موزه جهانی، لیست دقیق اموال خود را منتشر نکرده و همچنان سایتی برای اطلاعات موزه در دسترس نیست و اگر پژوهشگری بخواهد به عکس اثری از گنجینه دسترسی داشته باشد، در عصر اطلاعات، باید شیوه منسوخشده نامهنگاری را در پیش بگیرد و در آخر با جواب، نه! روبرو شود.
به نظر میرسد که دمیدن بر خاکستر سهلانگاریهای گذشته کاری عبث است، وقتی به ساختار فعلی موزه هنرهای معاصر تهران نگاه دقیقتری داشته باشیم.
اولین کوتاهی شاید بیمه آثار گنجینه موزه است، طی ۱۷ سال خبرنگاری در حوزه هنرهای تجسمی، بارها این موضوع را در نشستهای خبری موزه مطرح و پیگیری کردم و همواره یک پاسخ شنیدم، «بیمه آثار به دلیل ارزش زیاد آنها از توان مالی دولت خارج است.» واقعیتی که نمیتوان کتمان کرد. وقتی ارزش مالی این آثار را در نظر بگیریم، متوجه خواهیم شد که هزینه بیمه سالانه آثار موزه، با کل بودجه حوزه فرهنگ و هنر کشور، برابری میکند. بهطور مثال در سال ۹۱ یک اثر از گنجینه برای نمایشگاه جکسون پولاک در ژاپن به موزه توکیو امانت داده شد، که ارزش این اثر برای بیمه آن ۲۰۰ میلیون دلار تخمین زده شد، حال در نظر بگیرید هزینه بیمه گنجینه ارزشمندی که در اختیار موزه است، چقدر خواهد بود. جالبتر آنکه وقتی این اثر از ژاپن بازگشت، گمرک به دلیل بدهی وزارت فرهنگ و ارشاد دولت دهم، این اثر را گروگان گرفت و برای چند روز در نمازخانه آن را بدون امکانات نگهداری کرد.
در همان زمان موضوع گروگانگیری آثار هنری در ایران توسط رسانههای خارجی به موضوع داغی بدل شد؛ اما آیا به خاطر نبود بودجه میتوان از بیمه چنین سرمایه هنگفتی که متعلق به مردم ایران است، گذشت؟ آیا چنین سرمایهای توانایی ندارد که بخشی از هزینههای خود را تأمین کند؟ بهطورقطع و یقین چنین امکانی وجود دارد، وقتی به رصد کارکردهای موزه در جهان، بپردازیم. دولت ژاپن با برپایی نمایشگاه جکسون پولاک در موزه توکیو، اعلام کرد که سه میلیون نفر طی شش ماه از این نمایشگاه بازدید کردند و دقیقاً آنها، با همین رویکرد و برنامه، اثری از ایران را به امانت گرفتند و هزینه زیادی برای بیمه و حملونقل آن پرداخت کردند. حال در نظر بگیریم که ایران با داشتن یکی از بهترین گنجینههای هنری دنیا در ۴۵ سال گذشته سالانه فقط هزینه هنگفتی برای نگهداری آنها کرده و هرقدر که کشور با تلاطم سیاسی و اقتصادی روبرو شده از پرداخت چنین هزینههایی هم شانه خالی کرده تا امروز به چنین فاجعهای روبرو باشیم.
با نگاهی به شیوه موزهداری جهان، با بسیاری از رویکردها روبرو میشویم که امروزه میتوان از آنها درس گرفت. یک اصل رایج در موزهداری جهان، تعریف نهادهای هنری است. این تعریف و ساختار مبتنی بر آن، تاکنون توانسته بسیاری از مشکلات تأمین بودجه موزههای دنیا را مرتفع سازد. موزههای مهم دنیا امروزه بهصورت مستقل و هیات امنایی اداره میشوند و نهادهای مختلف دولتی مانند وزارت فرهنگ و هنر، وزارت گردشگری، شهرداریهای و... با داشتن نمایندگانی در هیات امنای این نهادها، بخشی از هزینههای آنها را تأمین میکنند. همین که بودجه موزهها بین چند نهاد دولتی تقسیم شد تأمین هزینهها راحتتر میشود تا زمانی که تنها یک مجموعه دولتی بخواهد تأمینکننده کل بودجه باشد. از سوی دیگر ساختار نهادهای فرهنگی و هنری مبتنی بر درآمدزایی است، یعنی موزههای دنیا، بسیاری امکانات دارند که میتواند برای آنها تأمین مالی داشته باشد، بلیتفروشی، داشتن سینما تک، داشتن هتل برای اقامت هنری، انتشارات، گیفشاپها، رستوران و برگزاری رویدادهای بزرگ هنری که باعث جذب گردشگر شود؛ ازجمله اقداماتی است که چنین نهادهای هنری از آن بهره میبرند. حال اگر چنین ساختاری را مانند شابلون بر روی فعالیتهای موزه قرار دهیم متوجه میشویم که در تمام زمینهها، برنامهای وجود ندارد. موزه هنرهای معاصر تهران مانند سایر موزههای جهان دارای چنین فضا و پتانسیلی است، اما هیچکدام از آنها تاکنون مورد استفاده قرار نگرفته است.
بهطور مثل موزه هنرهای معاصر تهران دارای اولین سینما تک در ایران است و با وجود ۴۵ سال فعالیت، تعداد برنامههای آن کمتر از سینما تک، خانه هنرمندان است که طی ۹ سال بیش از ۵۰۰ برنامه رسمی و نزدیک به یک هزار برنامه غیررسمی اجرا کرده است یا در نظر بگیریم بسیاری از موزههای دنیا همچون موزه ملی لندن، مجموعه موزههای تیت در انگلیس، موزه متروپولیتن نیویورک، موزه اوفیتزی فلورانس، موزه کلیمت ویلا وین، موزه ملی و موزه اشتدلیک آمستردام، پس از همهگیری کرونا برای خروج از بحران مالی که متوجه فعالیت آنها شده بود، ماسکهایی با طرح آثاری که نگهداری میکردند، تولید کردند و بهعنوان گیف به فروش گذاشتند و سود حاصل از چنین برنامهای باعث کمتر شدن بحرانهای مالی آنها شد. همانطور که لیان گراف مدیر تیم توسعه محصول موزه هنر متروپولیتن نیویورک در این رابطه گفت: «این ماسکها راهی آسان برای پول دادن مردم به موزهها هستند.» و یا باریس آلاکوس، مدیر موزه کلیمت ویلا اعلام کرد: «ما یک موزه خصوصی هستیم، بنابراین از سوی دولت حمایتی دریافت نمیکنیم و با شیوع ویروس کرونا در یک وضعیت بسیار بحرانی قرار گرفتیم، اما با فروش ماسکهایی که طراحی کردیم و آنها را به قیمت ۲۰ یورو فروختیم، همه صورتحسابها را پرداخت کردهایم.»
مثال دیگری بر عدم وجود ساختار اقتصادی، میتواند برپایی نمایشگاه فعلی موزه هنرهای معاصر تهران، «مینیمالیسم و کانسپچوال آرت» باشد. بهطورقطع، اگر چنین نمایشگاهی در یکی از موزههای دنیا برنامهریزی میشد، تمام نهادهای اقتصادی، گردشگری و اطلاعرسانی آن کشور به این موضوع توجه نشان میدادند، زیرا چنین رویکردی باعث جذب گردشگر و تولید ثروت میشود؛ اما شاهد هستیم این نمایشگاه چگونه در سکوت برپا شده و حتی در میان رسانههای جمعی کشور هم دیده نشد و اگر رسانههای خارجی و داخلی را رصد کنیم، میبینیم که میزان انتشار اخبار این نمایشگاه، بیشتر در رسانههای خارجی است.
بر همین اساس برای نجات موزه هنرهای معاصر باید ساختار تأمین مالی این موزه و نگاه تسلط گرای دولتی به آن دستخوش تغییر شود. موزه هنرهای معاصر تهران با توجه به اینکه یک نهاد هنری است، دارای بودجه مستقلی نیست و بودجه آن ذیل معاونت هنری و مرکز هنرهای تجسمی تعریف شده است. حال در نظر بگیریم این دو اداره دولتی که خود با مشکلات متعددی مالی روبرو هستند، چگونه میتوانند تأمینکننده نیازهای مالی این نهاد هنری باشند. بهطور مثال اگر بودجه یک بیینال یا جشنواره با ساختار تورمی اقتصاد ایران، بیشتر از پیشبینیها شود، قطعاً از بودجه موزه کم میشود تا تأمین بودجه برای این رویدادها صورت بگیرد. اگر بخواهیم واقعبینانه نگاه کنیم نیز اتفاق حضور حشرات در موزه میتواند از چنین رویکردی باشد. مثلاً شاید سؤال درست از مدیران امروز وزارت ارشاد و موزه هنرهای معاصر میتواند این موضوع باشد که آخرین بار چه زمان، گنجینه موزه هنرهای معاصر سمپاشی و گندزداییشده و تأمین مالی آن بر عهده چه کسی بوده است؟ دریافت چنین پاسخی دقیقاً واقعیتها را نشان خواهد داد.
کلیت فاجعه رقم خورده در موزه هنرهای معاصر تهران، شامل سلسله فرآیندی است که باید آنها را هم مدنظر گرفت. بازسازی موزه هنرهای معاصر تهران یکی از این موارد است. وقتی موزهای با چنین سرمایهای، بودجه مستقل ندارد و مدیریت آن با تغییر و تحولات سیاسی در کشور بهیکباره تغییر میکند، پس تأمین هزینههای زیرساختی آن هم با مشکل روبرو است. اگر موزه هنرهای معاصر دارای بودجه مستقل بود، شاید اصلاً نیاز به بازسازی با چنین وسعتی نداشت و طی سالها بخشهای مختلف آن تعمیر میشد و نیاز نبود نزدیک به سه سال موزه تعطیل و چند پیمانکار برای بازسازی آن تغییر کند تا نهایتاً دستاورد آنها چیزی شود که امروز شاهد آن هستیم.
گزارش دقیقی از بازسازی موزه در دسترس نیست، اما زمانی که درهای آن به روی مخاطبان باز شد، شاهد تغییرات محسوسی در این زمینه نبودیم. هرچند که اولویت بازسازی متوجه زیرساختهای موزه و مخزن آن بود که از دیدهها ناپیداست و مدیران وقت نیز بیشترین بازسازی صورت گرفته را هم متوجه این بخشها ذکر کردند؛ اما نتایج نشان میدهد که مخزن موزه هم به شکلی استاندارد بازسازی نشده است. بهطور مثال گنجینه موزه هنرهای معاصر دارای ریلهایی در یک اتاق ایزوله است که آثار نقاشی به بهترین شکل در آن نگهداری میشوند؛ اما این بخش تنها میتواند بین ۶۰ تا ۱۰۰ اثر را بر اساس ابعاد آنها پوشش دهد، اما سایر آثار موزه در چه فضایی محافظت میشوند؟ بهطور مثال مخزن مجسمهها و آثار عکس موزه کجاست؟ آیا این آثار همچون نقاشیهای مهم موزه در شرایط ایزوله قرار دارند، قطعاً پاسخ دقیق به این موضوع نشان میدهد، که خیر، چنین اتفاقی نیفتاده است؛ زیرا در زمان برگزاری نمایشگاه «مینیمالیسم و کانسپچوال آرت» اعلام شد که اثری از دانلد جاد یکی از چهرههای مهم هنر مینیمالیستی، برای اولین بار از میان آثار داخل گنجینه پیدا شده و طی ۴۵ سال اخیر، در جعبه محافظی که آن را برای موزه ارسال کردند، نگهداری شده و تاکنون از جعبه هم خارج نشده است. حال باید دید آیا در روند بازسازی، موزه فکری به حال بهینه کردن مخزن شده است؟ و پیمانکاران که اتفاقاً دولتی هم بودند آیا به این موضوع توجه داشتهاند؟
یکی دیگر از عدم توجه به چنین گنجینهای را هم میتوان از میان سخنان پیمانکاران و مسئولین دولتی بازسازی استخراج کرد. عمده سخنان مسئولین بازسازی بر این نکته استوار بود که بازسازی موزه به خاطر تحریمهای آمریکا بهسختی انجام شد؛ اما اگر نکاتی را مدنظر قرار دهیم در خواهیم یافت که بیش از تحریمها؛ نبود همت، قدرت چانهزنی و درک درست از حفظ چنین گنجینهای مزید بر علت بوده است. بهطور مثال در دوران تحریم ما راههای بسیاری را برای دور زدن تحریمها امتحان کردیم. اگرچه بیشتر این تلاشها در جهت شرایط اقتصادی مردم صورت گرفت، اما در خیلی از بخشهای دیگر هم شاهد دور زدن تحریمها بودیم. بهطور مثال با وجود تحریمها ما با کشور قطر مراودات بسیاری درزمینهٔ ورزشی داشتیم. فوتبال ملی و حتی باشگاههای ما، به دلیل قدرت چانهزنی از امکانات کشور قطر، که آنها هم در وضعیت مشابه با تحریم از سوی کشورهای حاشیه خلیجفارس روبرو بودند، بهره بردند؛ اما حتی به فکر مسئولین این گنجینه هم نرسید درزمینهٔ موزه و بازسازی آن با قطر مذاکراتی داشته باشیم. این مثال از جایی قابلتوجه میشود که دقیقاً در همین دوران، قطر مشغول ساخت موزه ملی خود بود و بهراحتی میتوانست در جهت تأمین امکانات با ایران همکاری کند.
حال اگر بخواهیم از این موضوع هم صرفنظر کنیم، به کمبودهای موزه هنرهای معاصر تهران میرسیم. تمام موزههای دنیا از امکانات قرنطینه آثار برخوردار هستند، یعنی زمانی که اثری از مخزن خارج و به نمایش عمومی در میآید، به خاطر جابجایی و قرار گرفتن در دمای هوای متفاوت، نیاز است برای بازگشت به مخزن، در شرایط قرنطینه قرار بگیرند؛ اما موزه هنرهای معاصر از چنین امکان ابتدایی برخوردار نیست. شاید به این دلیل که وقتی از نظر مدیران موزه قرار نبوده که آثار به نمایش عمومی درآیند، نیازی برای فراهم کردن چنین بستری را هم احساس نکردند و حتی بعد از بازسازی نیز چنین امکانی را در نظر نگرفتند. حال در نظرم بگیریم وقتی بازسازی بزرگی به مدت دو سال و چند ماه در موزه انجام شده با نبود چنین امکانی، چه عاملهایی میتوانستند زمینه آسیب را برای آثار موزه فراهم کنند. در کنار این موضوع باید اقدامات غلط دیگری را نیز در نظر بگیریم. در نبود امکانات قرنطینهای، متأسفانه سالهاست که موزه هنرهای معاصر شکلی از انبارداری آثار هنری را نیز تجربه میکند، یعنی گاه و بیگاه آثاری وارد گنجینه شدهاند که بدون شرایط قرنطینهای این اقدام صورت گرفته است. جابجایی آثار گنجینه فرهنگسرای نیاوران به مخزن موزه هنرهای معاصر، یکی از این موارد است. حتی اهدای ۸۰۰ اثر از سوی مجموعهدار فقید، منیژه میرعمادی، به موزه هنرهای معاصر و وارد کردن آنها بدون قرنطینه به مخزن، اشتباهی بود که نمیتوان آن را در وضعیت پیش آمده امروز بدون تقصیر دانست، زیرا نمیدانیم این آثار در کجا و در چه شرایطی نگهداری میشدند که بهیکباره وارد فضای ایزوله گنجینه موزه هنرهای معاصر شدهاند.
عامل دیگری که میتواند تأثیرگذار در اتفاقات اخیر موزه باشد، محل نگهداری آثار مخزن در زمان بازسازی است. اینکه این آثار در مقطعی که مخزن در حال بازسازی بود کجا نگهداری میشدند، موضوع مهمی است که باید مدنظر قرار گیرد. متأسفانه به دلیل نبود زیرساختهای کافی در کشور، مخازن کمی برای نگهداری آثار هنری وجود دارد، شاید در تهران بهعنوان پایتخت، تنها مکانی که میتوانست از این آثار میزبانی کند، مخزن موزه ایران باستان بود که این مکان هم شرایط کامل استاندارد برای نگهداری چنین آثاری را نداشت. به گفته مدیران وقت آثار گنجینه موزه هنرهای معاصر از موزه خارج نشدند، اما معلوم نیست در زمان بازسازی کجا نگهداری میشدند. همین نگهداری چند ماهه آثار در فضایی خارج از مخزن میتواند شرایط چنین واقعهای را فراهم آورده باشد.
تجمیع
برشماری برخی از شرایط تأثیرگذار بر فاجعهای که امروزه برای آثار گنجینه رقم خورده، که قطعاً جایگاه فرهنگ و هنردوستی ایران را در اذهان جهانی، مخدوش کرده و سرمایه ملت ایران را در برابر آسیب قرار داده را میتوان اینگونه خلاصه کرد.
۱- نبود درک درست جایگاه هنر بهعنوان بازوی فرهنگسازی؛ یعنی گنجینهای که میتوانست در زمان خود بهعنوان یک عامل فرهنگساز بدل شود، بهدرستی درک نشد و کارکردهای خود را تا حدود بسیاری از دست داد.
۲- نبود ساختار بودجهای و اداری برای نهادهای فرهنگی و هنری؛ اینکه موزهها امروز چه نقشی در اعتلای شرایط اقتصادی جوامع دارند برکسی پوشیده نیست، اما نبود تفکر ساختاری در جهت بهرهبرداری از موزهها در میان نهادهای حاکمیتی، یکی از پولسازترین نهادها برای تولید ثروت ملی را در خاموشی مطلق فرو برده است. کافی است در نظر بگیریم بر اساس آمارهای جهانی، موزهها زمینه یک چهارم از کسب درآمد صنعت توریست را فراهم میکنند و اگر آمارهای جهانی صنعت گردشگری، در سال ۲۰۱۹ قبل از شیوع کرونا را بنگریم با گردش مالی ۱۵۰۰ میلیارد دلاری، روبرو هستیم و در اینجاست که متوجه خواهیم شد در چه زمینهای غفلت کردهایم.
۳- عدم توجه به زیرساختها برای توسعه فضاهای هنری و استاندارسازی آنها؛ امروزه نهادهای هنری نقشی مهم در اقتصاد هنر دارند، یعنی موزهها بستری هستند تا با فعالیت، چرخه اقتصاد هنر را به حرکت درآورند، پس توجه به توسعه چنین فضاهایی و ایجاد شرایط استاندارد برای آنها، در حقیقت موجب گردش اقتصادی هنر میشود.
۴- نبود دانش کافی درزمینهٔ بازسازی، مرمت و استاندارسازی فضاهای فرهنگی و هنری که اتفاقاً در سالهای اخیر با فجایع زیادی در این مورد روبرو بودهایم که از ذکر آنها خودداری میکنم.
همگی این کاستیها نشان میدهد، هجوم حشرات به آثار موزه هنرهای معاصر، نه برای مدیریت امروز یا دولتهای پیشین، بلکه نبود نگاه درست به داشتههای ملی، موجب چنین آسیبی شده است. اگر نگرانی جامعه هنری امروز به این موضوع جلب شده، باید مسئولین امر را بر آن دارد که نگاهی فراتر به هنر از جنبه فرهنگسازی و اقتصادی داشته باشند و تصمیم بگیرند، دخالت در دولتی سازی نهادهای هنری را کاهش و با تقسیم وظایف بین سازمانها، بحث مشارکت در سیستم اداری موزه به شکل هیئتامنایی را فراهم و با در نظر گرفتن بودجه مستقل برای چنین نهاد قدرتمندی، زمینه را برای خودکفایی و درآمدزایی موزه فراهم کنند. قطع بهیقین با حساسیت ایجاد شده، بهزودی پای حشرات از موزه هنرهای معاصر بریده میشود، اما اگر نگاه درستی به این نهاد هنری که توانایی بالایی برای درآمدزایی و استقلال دارد فراهم نشود، آسیبهای بهمراتب بدتری موجب کاهش این سرمایه مادی و معنوی ملت ایران خواهد شد.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟